مسجدِ مـــا

مسجد مجازی مسجدنا، در جستجوی مسجد آرمانی

مسجدِ مـــا

مسجد مجازی مسجدنا، در جستجوی مسجد آرمانی

مسجدِ مـــا

امام خامنه ای:


بسیج سیاسى است،
اما سیاست‌زده نیست،
سیاسى‌کار نیست، جناحى نیست؛
بسیج مجاهد است،
اما بى‌انضباط نیست، افراطى نیست؛

بسیج عمیقاً متدین و متعبد است،
اما متحجر نیست، خرافى نیست؛

بسیج بابصیرت است،
اما ازخودراضى نیست؛
بسیج اهل جذب است - گفته‌ایم جذب حداکثرى -
اما اهل تسامح در اصول نیست؛

بسیج غیور است،
پاسدار خطوط فاصل است؛

بسیج طرفدار علم است،
اما علم‌زده نیست؛

بسیج متخلق به اخلاق اسلامى است،
اما ریاکار نیست؛

بسیج در کار آبادکردن دنیاست،
اما خود اهل دنیا نیست.

این شد یک "فرهنگ".

منبع:
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=18087
****************
*************
******


"امروز اینترنت و ماهواره

و وسایل ارتباطىِ بسیار متنوع وجود دارد

و حرف، آسان به همه جاى دنیا مى‌رسد.

میدان افکار مردم و مؤمنین،

عرصه‌ى کارزار تفکرات گوناگون است.

امروز ما در یک میدان جنگ

و کارزار حقیقىِ فکرى قرار داریم.

این کارزار فکرى

به‌هیچ‌وجه به زیان ما نیست؛ به سود ماست.



اگر وارد این میدان بشویم

آنچه را که نیاز ماست - از مهمات تفکر اسلامى

و انبارهاى معارف الهى و اسلامى - بیرون بکشیم

و صرف کنیم، قطعاً بُرد با ماست؛



لیکن مسأله این است که


ما باید این کار را بکنیم."

*******************
مسأله این است که
ما باید این کار را بکنیم.****
*********



zqz.ir/ masjedona
ساجد
19 اسفند 1391
سالروز شهادت
اهل قلم و بیان و عمل صالح،
مصلح و پیشتاز
بیداری مسلمانان
سید جمال الدین اسد آبادی


ارتباط با مسجد مجازی
masjedeman@chmail.ir

کلمات کلیدی

پژوهشی دربارۀ حدیث کسا با مقدمه آیت الله ری شهری

پیش درآمدی برای مبانی تدبر

واجب النفقه و ارتباطش با زکات قطره

واجب النفقه های مستحق نه فطریه؛بلکه ضروریات سال شاملشان می شود

مفهوم واجب النفقه های فامیل

حجت الاسلام زارع عمادی امام جماعت مسجد

مستحقان فطریه در فامیل و محله

مستحقان فطریه در فامیل

شناسایی مستحقان فطریه در فامیل

اهمیت شناسایی مستحقان فطریه

کانال تلگرامی انصارالمقاومه

روش پیوستن به کانال تلگرامی انصارالمقاومه

هفتمین دوره نهضت صحیح خوانی قرآن

لینک جدید مطالعه آنلاین تفسیر تسنیم

کتاب انتظارعامیانه عالمانه ذعارفانه

دانلود کتاب دادگستر جهان

معرفی کتاب انتظار عامیانه عالمانه عارفانه

دعای عرفانی عرفه

دعای عرفانی امام حسین سلام الله علیه در روز عرفه

اعمال روز عرفه از مفاتیح الجنان

اعمال شب عرفه از مفاتیح الجنان

قصه ی جنگ تحمیلی از زبان بچه های محل

قصه ی جنگ تحمیلی

روایتی نو از دفاع مقدس

کلاس آموزشی خانواده

سبک زندگی در مسجد طراز

دانلود صلواتی بنر برای رهپیمایی اربعین

بنر اربعین

رسانه اربعین

فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

استاد داستان‌های طنز اخلاقی

يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۰۲ ب.ظ

آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی

استاد داستان‌های طنز اخلاقی

روزی که شیخ احمد مجتهدی به دعوت اهالی محل به مسجد ملامحمد جعفر آمد و مشغول تربیت طلبه‎‎ها در این مسجد شد، کمتر کسی فکر می‎کرد این مسجد تبدیل به یکی از مشهور‎ترین مراکز دینی کشور شود و طلبه‎‎هایی در این مدرسه تربیت شوند که هرکدام توانایی تربیت شاگردان بسیاری را داشته باشند. ایشان از ۱۶ مرجع از جمله امام خمینی (رحمت‎الله‎علیه) و مقام معظم رهبری، اجازه‎نامه تصدی‎گری امور شرعی داشتند .

 

مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی در نهم مهرماه سال ۱۳۰۲ شمسی برابر با دوم رجب‌المرجب سال ۱۳۴۳ قمری در تهران چشم به جهان گشود.

آیت‌‌الله مجتهدی در سال ۱۳۶۲ قمری و در سن ۱۹ سالگی به کسوت روحانیت درآمد و قبل از آن در بازار تهران مشغول به کار بود و پدر ایشان یعنی مرحوم محمد باقر راضی نبود که فرزندش طلبه شود ولی بر اثر عشق و علاقه زیادی که جناب استاد به علم و دانش داشت به سوی طلبگی روی آورد، با توجه به مخالفت پدر، سال‌ها با عسرت و سختی زیادی، در لباس روحانیت به تحصیل علم پرداخت و بعد از سال‌ها نه تنها پدر راضی شد بلکه بر وجود چنین فرزندی در نزد خویشان و نزدیکان و در اجتماع افتخار می‌کرد

آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی صبح‌ها در مسجد مرحوم حاج سید عزیزالله بازار برای طلاب به تدریس کتب ادبیات و فقه مشغول بود و بعد از ظهر‌ها هم برای کسانی که روزها شاغل بودند و بعد از ظهرها درس می‌خواندند به تدریس کتب حوزوی از قبیل مطول، سیوطی، مغنی، منطق و غیره می‌پرداخت.

متن زیر خلاصه ی گفتگویی است که با آیت الله مجتهدی پیش از وفات ایشان انجام گرفته است و در آن به بازگویی بخشی از زندگانی خود می پردازند .

ماجرای طلبگی

تقدیر الهی این بود که من به‎سمت حوزه و طلبگی بیایم. ۹ سالم بود که به تشخیص ناظم مدرسه‎مان پیش‎نماز شدم. فکر می‎کنم کلاس دوم یا سوم بودم. بعد از مدتی با جوانی رفیق شدم که با راهنمایی او در کلاس‎‎های قرآن چهارراه مولوی و دروس حوزوی ثبت‎نام کردم.

ابتدا در محضر سیدی که جامع‎المقدمات می‎گفت، درس خواندم، اما بعد از مدتی همه محصلان به‎همراه استاد تصمیم گرفتیم دنبال استاد بهتری برویم تا آن‎که مسجد لرزاده را به ما معرفی کردند و رفتیم آن‎جا.

همزمان با خواندن درس طلبگی در بازار تهران با ماشین تحریر کار می‎کردم. در اصل میرزا بنویس بودم و کاملا به کارم تسلط داشتم. با آن‎که نوجوان بودم، ‎پالتوی بلندی می‎پوشیدم و عرقچین بر سر می‎گذاشتم، مثل مرد‎های ۵۰ یا ۶۰ ساله، برای همین همه به من آقا میرزا می‎گفتند. آن روز‎‎ها مرحوم شیخ علی‎اکبر برهان در مسجد لرزاده تدریس می‎کردند. هر روز صبح‎، قبل از این‎که سر کار بروم، نزد ایشان رفته و درس می‎خواندم تا آن‎که اواخر کتاب «سیوطی»، عشق طلبگی عجیب به سرم زد و تصمیم گرفتم بازار را‎‎ ر‎ها کنم و تمام وقت در حوزه بمانم.

همان سال به قم رفتم، مدرسه فیضیه را بلد نبودم. از چندین نفر سؤال کردم. حال و هوای آن روز‎های قم بسیار عجیب بود. صبح‎‎ها طلبه‎‎ها عمامه به سر دسته‎دسته در حرم حضرت معصومه (سلام‎الله‎علیها) با هم مباحثه می‎کردند. آن‎قدر عاشق درس و بحث بودم که شب عید برخلاف همه طلبه‎‎ها در قم ماندم و به تهران نرفتم. عید داخل حجره تنها نشسته بودم و درس می‎خواندم. موقع شام چند تخم‎مرغ نیمرو کردم و یادم افتاد الان طلبه‎‎های دیگر با خانواده نشسته‎اند و پلوی شب عید می‎خورند، اما با خودم حرف می‎زدم و دائم می‎گفتم نیمروی قم بهتر از پلوی تهران است. واقعا عاشق درس بودم.

وقتی از قم بازگشتم، ابتدا قصدم آن بود که به بازار بروم و بازهم میرزا بنویس شوم. البته همراه با کار به‎طور افتخاری و رایگان منبر بروم و کار‎های تبلیغی کنم. عده‎ای از دوستان گفته بودند شیخ محمدحسین زاهد (رحمت‎الله‎علیه) در مسجد امین‎الدوله تهران دست تنها است و نیاز به کمک دارد. به پیشنهاد آقای حق‎شناس، از علمای بزرگ تهران، به مسجد امین‎الدوله رفتیم و درست پشت سر ایشان ایستادم و نماز را خواندم. بعد از نماز از آقای حق‎شناس خواستند منبر بروند، اما ایشان مرا نشان دادند و گفتند: امشب ایشان منبر می‎روند. حالا من برای نخستین‎بار بود که به این مسجد آمده بودم. بالای منبر رفتم چند مسأله گفتم و تعدادی از صفات مؤمنان را بیان کردم، شیخ هم داخل محراب نشسته بود و زیر لب طیب‎الله می‎گفت.

فردای آن شب، آقای حق‎شناس مرا دید و گفت، شیخ محمدحسین زاهد بسیار منبر شما را پسندیده و درخواست کرده در اداره حوزه و مسجد کمکش کنید. آقای حق‎شناس آن روز به من گفت شیخ تا حالا به هیچ‎کس غیر از شما طیب‎الله نگفته است؛ به هر حال کار خدا بود. از آن به بعد شب‎‎ها به مسجد می‎رفتم و حدیث و مسأله می‎گفتم. بعد از چند وقت شیخ از من خواستند تفسیر قرآن بگویم و من کلاس‎‎های تفسیر را شروع کردم.


مدرسه ملا محمد جعفر یا مجتهدی

از سال ۷۵ قمری یعنی سال ۱۳۳۳ شمسی به مدت سه سال فقط کلاس‎‎های شبانه داشتیم. بعد از چندوقت با مشورت تعدادی از علما و به دعوت اهالی محل به مسجد ملامحمد جعفر (حوزه علمیه کنونی) آمدم. ۵۲ سال پیش که به این مدرسه آمدم، این‎جا یک بنای مخروبه و محل نگهداری خاک زغال و خمره ترشی بود، اما با کمک مردم و اهالی محل و تعدادی از تجار، سر و سامانی به این مسجد دادیم و با تعداد کمی طلبه کار را شروع کردیم.

از شهدای معروف، شهید چمران، فیاض‎بخش و تندگویان و شهید بروجردی شاگرد ما بودند. مدرسه ما شهیدان بسیاری به اسلام تقدیم کرده است که عکس‎شان در حیاط مدرسه نصب است.

 

چند داستان طنز و شیرین از زبان آیت الله مجتهدی :

ریش تراشی :

جوانی همیشه ریشش را می تراشید . وقتی علت این کار او را پرسیدند ، گفت :

مادرم می گوید ، پسرم ، اگر تو ریش بگذاری مردم فکر می کنند سنت زیاد است . آن وقت می گویند : حتما مادرش هم پیر است . پس بهتر است قید ریشت را بزنی !

آیه های سجده دار :

علامه حلی در سنین کودکی پیش دایی اش که محقق بود می رفت و درس می خواند . وقتی درسی را یاد نمی گرفت یا شیطنت می کرد ، دایی دنبالش می کرد تا تنبیهش کند . علامه ی کوچک اما سریع یک آیه ی سجده دار می خواند و دایی اش به سجده می رفت ، آن وقت خودش پا به فرار می گذاشت .


منبع:

وبسایت صالحین تهران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی