ده استراتژی برای کنترل ملتها
نوام چامسکی
شنبه, 11 آبان 1392 ساعت 02:37
شفقنا - در روزهای اخیر چندین پایگاه اینترنتی در جهان لیستی را منتشر کردهاند که نوام چامسکی اندیشمند آمریکایی آن را تهیه کرده است و در آن، راههایی را که رسانههای جهان برای سیطره بر ملتها به کار میگیرند به طور خلاصه شرح داده است. وی این راهها را به ده استراتژی اساسی تقسیم و تشریح کرده است:
نخست: استراتژی انحراف: این استراتژی عامل اساسی برای در یکهتازی در جوامع است و میکوشد افکار عمومی را از مشکلات مهم و تغییراتی که نخبگان سیاسی و اقتصادی ایجاد میکنند منحرف کند. این کار با یک سری رفتارهای سبکسرانه و ارائهی انبوهی از اطلاعات بیهوده انجام میگیرد. استراتژی انحراف برای جلوگیری از توجه عامهی مردم به دانشهای ضروری در میادینی مانند علوم، اقتصاد، روانشناسی، بیولوژی اعصاب و علم کامپیوتر ضروری است: «نگرانیهای عمومی را به دور از مشکلات حقیقی اجتماع از میان بردار و این نگرانیها را در جاهایی که دارای اهمیت واقعی نیستند به کار ببر. مردم را مشغول کن بدون اینکه فرصتی برای فکر کردن داشته باشند تا جایی که همراه با سایر حیوانات به خدمتگزاری بازگردند. (گزیدهای از کتاب سلاح خاموش برای جنگهای نرم).
دوم: ایجاد مشکل و ارائهی راه حل: این روش» مشکل – واکنش – راه حل «نیز نامیده میشود. ابتدا مشکلی را ایجاد میکنیم یا موضعی میگیریم که انتظار میرود واکنش مشخصی از جانب مردم داشته باشد تا مردم خواستار اقداماتی شوند که در راستای خواستههای ما باشد. مثلا بیتفاوتی در برابر خشونت رو به رشد در شهرها و سازماندهی انفجارهای خونین تا اینکه مردم به هزینهی آزادی خود خواستار وضع قوانین امنیتی شوند. مثال دیگر ایجاد بحرانهای مالی تا حدی که مردم کاهش خدمات و پایین آمدن حقوق اجتماعی را به عنوان شر اجتنابناپذیر قبول کنند.
سوم: استراتژی برآورد گام به گام: برای اینکه رفتار نامعقولی مورد قبول واقع شود، کافی است آن را به صورت گام به گام همانند طیفهای گوناگون یک رنگ (از روشن به تیره) و در دورهی زمانی که ۱۰ سال به طول میانجامد اجرا کنیم. از این روش برای تحمیل شرایط سیاسی اقتصادی جدید در بین دههی هشتاد تا دههی نود قرن گذشته استفاده میشد: بیکاری گسترده، شکنندگی، انعطافپذیری، ابهام خارجی و دستمزدهایی که زندگی آبرومندانهای را تضمین نمیکرد. اینها تغییراتی هستند که اگر اجرا شود به یکباره به انقلابی تبدیل میشود اما عملی کردن گام به گام آن مشکلی ایجاد نمیکند.
چهارم: استراتژی مهلتدار: این هم روشی است که در حین قبولاندن تصمیمهای نامناسب در پیش میگیرند و آن را به عنوان» داروی تلخ اما ضروری «تجویز میکنند. این کار با کسب موافقت مردم در زمان حال برای اجرای بخشی از آن در زمان آینده انجام میگیرد. پذیرش فداکاری در آینده همواره آسانتر از پذیرش آن در زمان حال است زیرا: اولاً در زمان کنونی سعی و تلاشی انجام نمیگیرد؛ ثانیاً: همواره این گرایش و تصور سادهلوحانه در ذهن مردم وجود دارد که همه چیز در آینده بهتر خواهد شد و این امکان وجود خواهد داشت که از فداکاری در آینده پرهیز کنند. دست آخر اینکه مردم در تمام این مدت میتوانند به ایدهی تغییر عادت کنند و در زمان خود آن را به راحتی بپذیرند.
پنجم: سخن گفتن با مردم همانند خردسالان: غالبا خطابی که متوجه عامهی مردم میشود چه به لحاظ خطاب، استدلال، آمار و ارقام و لحن دارای ماهیت کودکانه است و چه بسا به سطح عقبماندگی ذهنی نزدیک میشود و گویی که با کودک خردسال یا معلول ذهنی سخن میگوید. هر چند تلاش کنیم فریب این گونه صحنهها را نخوریم اعتماد ما به این لحنها بیشتر میشود چرا؟ اگر فردی را مورد خطاب قرار دهیم به این حساب که با کودک دوازده سالهای سخن میگوییم، این شخص به دور از حس انتقادی واکنش نشان خواهد داد در همان مرحلهی کودک دوازده ساله واکنش نشان داده یا پاسخ میدهد. (برگرفته از کتاب سلاح خاموش برای جنگهای نرم).
ششم: تحریک احساسات به جای فکر
تحریک احساسات ساز و کار مدرنی است که برای از کار انداختن تحلیل منطقی به کار میرود در نتیجه احساس انتقادی افراد را نیز مختل میکند. واژگان عاطفی از ذهن ناخودآگاه فرد میگذرد تا اینکه افکار، گرایشها، نگرانیها، جاذبهها و رفتارها را در ذهن او میکارد.
هفتم: نگه داشتن شخص در کودنی و نادانی: در این روش به گونهای عمل میشود که مردم نتوانند فنآوریها و روشهای کنترل و بردگی خود را درک کنند. کیفیت آموزش برای لایههای پایین باید از پایینترین کیفیت برخوردار باشد به گونهای که اثر آن به صورت شکاف معرفتی باقی بماند و لایههای پایین را طوری از لایههای بالا جدا کند که قابل فهم نباشد (برگرفته از کتاب سلاح خاموش برای جنگهای نرم).
هشتم: تشویق مردم به خوب دیدن ضعفها: مردم را تشویق میکنند که احساس کنند چه خوب است که همچنان کودن و وحشی و ناآگاه باشند.
نهم: تبدیل سرکشی به احساس گناه:
فرد را به گونهای بارمیآورند که احساس کند او تنها مسئول بدبختی خود است و علت آن به کندذهنی و ناتوانی یا به میزان تلاش و کوشش او باز میگردد. به این ترتیب فرد به جای اینکه بر ضد نظام اقتصادی شورش کند، خود را تحقیر میکند و احساس گناه به او دست میدهد. وضعیت افسردهای ایجاد میکند که یکی از پیامدهای آن انزوا و غیرفعال بودن است و بدون تحرک و فعالیت انقلاب معنایی ندارد.
دهم: شناخت از افراد بیش از آنچه خود دربارهی شخصیتشان میدانند: در طول پنجاه سال گذشته پیشرفتهای خیرهکنندهی علمی، شکافی را در بین دانشهای عمومی و آنچه منحصراً در اختیار نخبگان حاکم است به وجود آورده است. به برکت علم زیستشناسی، بیولوژی اعصاب و روانشناسی کاربردی، نظامها توانستهاند در زمینههای جسمی و روحی در سطح بالایی از شخصیت انسانها آگاهی کسب کنند به طوری که فرد متوسط را بیش از آنچه خود از شخصیتش میداند میشناسند. این یعنی نظامها در اکثر حالات بیش از تسلط مردم بر نفس خود، بر آنان سیطره دارند.
منبع: سایت جماعت دعوت و اصلاح
منبع: