صفحه ای جدید در مسجد مجازی مسجد ما
-
-
گَنـجِ جَنــگ
آن هشت سال جنگ
بایستى تاریخ
ما را تغذیه کند.
ما باید از آنچه که
در این هشت سال جنگ اتفاق افتاده،
آن روحیهى مقاومت،
آن روحیهى فداکارى
همراه با اخلاص - همانى که
حقیقتاً در عرصههاى جنگ ما وجود داشت - استفاده کنیم.
-
امام خامنه ای:
میخواهم
بگویم که این جنگ یک گنج است. آیا ما خواهیم توانست این گنج را استخراج
کنیم یا نه؟ این هنر ماست که بتوانیم استخراج کنیم. امام سجاد علیهالسلام
توانست همان چند ساعت، گنج عاشورا را استخراج کند. امام باقر علیهالسلام و
ائمه بعد از ایشان استخراج کردند و آنچنان این چشمه جوشان را جاری نمودند
که هنوز هم جاری است و همیشه در زندگی مردم منشأ خیر بوده، همیشه بیدار
کرده، همیشه درس داده و یاد داده که چه کار باید کرد، الان هم همینطور
است.
منبع:http://leader.haamiyan.ir/post/15
-
مقدمه
کشوری بهنام ایران در منطقه ای قرار گرفته که در برهه های مختلف تاریخ، همواره مورد چشمداشت ممالک همسایه و حتی غیر همسایه خود بوده است. در مواردی که کشورمان دارای ارتشی قوی و ملتی با انگیزه بوده، این تجاوزات نه تنها در نطفه خفه شده بلکه ارتش قدرتمند ایران آن زمان، ملت و کشور متجاوز را در خاک خودش ادب می کرد. در مواردی که سلسله مراتب دفاعی در کشور در اثر عیاشی و بی لیاقتی برخی پادشاهان متزلزل بود، هجوم متجاوزان به مرزها حتی با جانفشانی «رستم فرخزادها» و «آریو برزن ها» دفع نشد و مهاجمین با ورود به این مملکت زرخیز، با فرهنگ و ثروتمند، فجایعی به بار آوردند که هنوز هم تاریخ، در ادای دین تشریح آن وحشیگری ها به نسل های مختلف بازمانده است.
در طی تاریخ چندین هزار ساله تمدن بشری که ایران یکی از سهامداران عمده این تمدن است، ایرانیان هرگز متجاوز نبوده اند. در هیچ برهه تاریخی، ملت و دولت مردان ایرانی، چشم طمع به خاک و منابع کشورهای همسایه نداشته اند؛ در زمان خشایار شاه اول که لشکر کشی به قلمر امپراتوری رم اتفاق افتاد، خشایار شاه تنها برای آنکه به دشمن اثبات کند که پیروزی در «مارآتن» اتفاقی کاملاً تصادفی بوده و یونانی ها در حدی نیستند که ادعای فتح بر علیه ایران قدرتمند را داشته باشند، در نبرد «ترموپیل»، شرافت، قدرت و عظمت ایران را به زور سرنیزه به مغز رومی ها فرو کرد و شکست سختی را به آنها تحمیل نمود.
به نظر شما این خوی انسانی و متجاوز نبودن ایرانیان ریشه در کجا دارد؟ در مقدمه قسمت بعدی هشت سال جنگ به این مبحث ادامه خواهیم داد.
یکی از فواید بزرگ معامله با فرانسه، برای عراقی ها این بود که اتحاد شوروی را برای جلوگیری از تسلط تسلیحاتی فرانسه بر عراق، به سمت فروش بیشتر تسلیحات به بغداد سوق داد. شاهد این ادعا، امضای قرارداد تفاهم بین بغداد و مسکو برای تحویل 6 فروند بلایندر باقیمانده از قرارداد قبلی پس از مدت ها سردی روابط در سال 1356 است. در دنباله این تفاهم نامه، ورود 24 فروند جنگنده MiG-24MS، 4 فروند گونه آموزشی «U»، 48 فروند گونه جدید «BN»، 24 فروند سوخوی Su-22M-2Kو 24 فروند جنگنده پیشرفته سوخوی Su-22M-3Kنیز به بغداد نهایی شد.
در حالیکه خرید Su-22-2K، اساساً برای بازنشسته کردن سوخوی Su-7BMKهای قدیمی خریداری شد (که البته این جایگزینی تقریباً تا اوایل دهه 60 خورشیدی اتفاق نیفتاد!). این هواپیما با بهره گیری از موتور پر بازده تر R-29، سامانه هشدار دهنده راداری جلونگر در دماغه، سامانه ناوبری/ حمله جدید، 9 محل نصب تسلیحات در زیر بدنه که به هواپیما قابلیت حمل مخازن سوخت قابل پرتاب را هم در زیر بال و هم در زیر بدنه می داد، نسبت بهBMK Su-7، جنگنده بسیار پیشرفته ای به حساب می آمد. جالب تر اینکه جنگنده Su-22M-3Kدر حقیقت هواپیمایی کاملاًٌ متفاوت با گونه «2K» بهحساب می آید. جنگنده 3Kعلاوه بر آنکه در برخی سامانه های مشترک با 2K، دارای بهسازی و ارتقائاتی بود، همچنین به سامانه ناوبری حمله جدیدتر مجهز به «رایانه مأموریتی» و سامانه ناوبری حرکتی بهتر شامل سامانه LORANو TACANارتقا یافته مسلح بود. در کنار تجهیزات مزبور، 3Kاز چشمی توپ پیشرفته ASP-17BC، سامانه تشخیص دوست از دشمن SRO-2و سامانه هشدار راداری SPO-15LEبهره می برد. از همه این مسائل مهمتر، این حقیقت بود که سوخوی Su-22M-3K، نخستین جنگنده- بمب افکن عراقی بود که توانایی حمل موشک هوا به هوای (AA-8) R-60برای دفاع از خود و موشک (AS-7) KH-23«ساکلوس» که موشکی هوا به زمین از نوع هدایت شونده بود، را داشت. اگر چه بهنظر نمی رسد که این موشک های پیشرفته، همراه این هواپیما وارد عراق شده باشند.
با شرح این وقایع، با توجه به قابلیت های بی شمار و بی نقص F-14Aهای نیروی هوایی ایران، نیروی هوایی عراق به شدت نگران به مخاطره افتادن قابلیت های ضربتی و شناسایی خود شده بود. در ادامه همین دلواپسی ها، نیروی هوایی عراق طی درخواستی عاجل، خواهان به خدمت گرفتن بمب افکنی شد که با پرواز در ارتفاع و سرعت بالا، از ترکیب رادار AWG-9با موشک AIM-54ساخت هیوز که بر روی تامکت به انجام وظیفه مشغولند، در امان باشد. در همین دوران فرار مشهور خلبان خائن اهل اتحاد جماهیر شوروی، سروان خلبان «ویکتور بلنکو» با جنگنده MiG-25Pدر شهریور 1355 به ژاپن اتفاق افتاد. پس از این واقعه، بر مسئولان تصمیم گیر در اتحاد شوروی شکی باقی نماند که تمام فناوری های موجود در فاکس بت فراری، توسط ایالات متحده کشف و شناسایی خواهد شد و به این ترتیب بود که با لو رفتن مسائل پنهان میگ MiG-25، گونه های ضربتی و شناسایی آن MiG-25Rو MiG-25RBبرای صادرات و فروش به کشورهای متحده آماده و بلامانع شد. در نتیجه چنین اتفاقاتی که برای بمب افکن توپولف Tu-22Bواقع شد، اتحاد شوروی تصمیم گرفت که تعدادی میگ MiG-25RBبه عراق و لیبی بفروشد. اگر چه فاکس بت های فروخته شده به عراق و لیبی، تفاوت هایی با نمونه اصلی در خدمت نیروی هوایی اتحاد شوروی داشتند، با اینحال با تجهیز به سامانه های ناوبری و هدفیابی مثل سامانه پرتاب بمب حساس به گرما، جنگنده های قابل و تأثیرگذاری بهحساب می آمدند. یکی از نقایص هواپیما این بود که نرم افزار محاسبه خط سیر پرتاب بمب هنگام رهاسازی آن حین پرواز، در سرعت و ارتفاع بالا، که توسط سامانههای ناوبری Peleng-Dو SHORAN(RSBN-6) تغذیه میشد، هنوز تکمیل نگردیده و اشکالات متعددی از خود بروز می داد. دیگر اینکه، اگرچه غلاف های پرتابگر چند تایی بمب که برای استفاده بر روی میگ MiG-25RBنیاز بود، طراحی و ساخته شده بود، ولی با اینحال نقص های فنی متعددی را از خود نشان می داد. این در حالی بود که طراحی و تولید سلاحی که در غلاف زیر هواپیما، سرعت، ارتفاع و دمای ایجاد شده از این نوع پرواز پر سرعت MiG-25را تاب بیاورد، خود چالش و مبارزه بسیار بزرگی برای طراحانش بود. در کنار این مسائل، موتور تومانسکی R-31فاکس بت، موتور کم بازدهی بود که در سرعت های پایین، رفتار نامناسبی داشت به همین علت، MiG-25هواپیمایی بسیار ضعیف در گشت هوایی ارتفاع پایین بهحساب می آید. در نتیجه تمام این مشکلات، نیروی هوایی عراق تصمیم گرفت از میگ MiG-25در تنها مأموریتی که این جنگنده روسی کاملاًٌ از پس آن بر می آمد بهره ببرد! شناسایی و عکسبرداری هوایی، قابلیتی که عراقی ها اعتقاد زیادی به آن نداشتند!
نخستین 2 فروند از 8 فروند MiG-25سفارش داده شد در آذر ماه 1358، همراه با 15 فروند میگ MiG-21MFکه در ازای تلفات این گونه پس از تحویل در سال 1353 تاکنون خریداری شده بود، در پایگاه هوایی الرشید بغداد تحویل نیروی هوایی عراق گردید. فاکس بت های بعدی ورودشان را در ماه بعد، یعنی دی ماه از سر گرفتند.
آموزش خلبانان فاکس بت عراقی، همانند دیگر دانشجویان خارجی، در پایگاه هوایی «ساووست لیکا» جایی که قبلاً، همرزمان این خلبانان عراقی در گردان های توپولف Tu-22Bآموزش دیده بودند، آغاز شد. سری دوم دانشجویان عراقی گردان های MiG-25که بیشتر نفرات زمینی و فنی بودند با ورود به پایگاه هوایی «کوبینکا» آموزش خود را آغاز کردند. پایگاهی که یکی از مراکز آموزش خدمه پروازی در آن زمان، برای کشورهای دوست بهحساب می آمد. این پایگاه از Su-22نیز بهصورت تاکتیکی و نه آموزشی بهره می برد. در ابتدا تمامی میگ MiG-25ها، در دور افتاده ترین و البته یکی از مجهزترین پایگاه های هوایی نیروی هوایی عراق، یعنی «الولید» مشهور به H-3استقرار پیدا کردند. این در حالی بود که پایگاه های هوایی دیگری نظیر «جلیبه»، «تلیل» و پایگاه تازه ساخت «قیاره»، به زیر ساخت هایی مجهز شدند تا بتوانند از عملیات پرواز فاکس بت پشتیبانی لازم را بهعمل آورند.
با توجه به فوق پیچیده بودن و فرآیند تعمیر و نگهداری بسیار سنگین میگ MiG-25و از طرف دیگر، با در نظر گرفتن نگرانی های مربوط به آموزش خدمه مورد نیاز برای این هواپیما، بهعلاوه مسائل خاص عملیاتی نگه داشتن دو گونه مختلف از فاکس بت در یک پایگاه، تصمیم بر آن شد که تمام MiG-25ها در واحدهای پروازی توپولف Tu-22قرار بگیرند. این ترکیب از برخی جهات امتیازاتی را در پی داشت. اول اینکه وجود خلبانان کم تجربه فاکس بت، در کنار خلبانان پخته تر بلایندر، در انتقال تجربیات و افزایش اعتماد به نفس آنها تأثیر بسزایی داشت. دوم اینکه، کنترل نیروهای امنیتی صدام بر روی خلبانان هر دو گونه یعنی هواپیماهای توپولف و میکویان با بازده بیشتری صورت می گرفت، سوم اینکه حضور دو نمونه هواپیمای بسیار سری ارتش عراق در یک محل، از نظر حفاظت اطلاعات، راحتی بیشتری در پی داشت و چهارم اینکه با وجود یک بمب افکن قدرتمند بنام Tu-22و در کنار آن حضور یک هواپیمای شناسایی مثل MiG-25RB در یک پایگاه، می توانست طراحی و هماهنگی بسیار خوبی را برای انجام عملیات های مشترک هوایی در پی داشته باشد، یعنی که انجام بمباران توسط بلایندر صورت گیرد و پروازهای شناسایی قبل و بعد از بمباران هم توسط فاکس بت انجام گیرد، اگر چه هرگز انجام چنین عملیات های مشترکی از عراقی ها، حتی در درگیریهای بعدی با نیروهای ایران نیز مشاهده نشد.
با تمام این اوصاف، در آن زمان و مدت ها پس از آن، عراقی ها برای عملیات MiG-25و Tu-22، به مستشاران اهل اتحاد شوروی وابسته بودند. پروازهای آموزشی بیشتر توسط معلم خلبانان شوروی انجام می شد و اوضاع در رابطه با تعمیر و نگهداری، از این هم بدتر بود و در واقع تمامی امور برای پروازی نگه داشتن فاکس بت، بهوسیله مستشاران فنی ابر قدرت شرق، صورت می گرفت.
اگر چه عراقی ها، هرگز از ارائه سطح پایین خدمات راضی نبودند، با اینحال با وجود قراردادها و خریدهای جدید از هواپیماهای خوب غربی، همچنان به مسکو وابسته بودند. همزمان، ایران در حالی از ایالات متحده تسلیحات، تجهیزات و خدمات دریافت می کرد که امریکایی ها فقط به فروش تجهیزات «حساس»، به ایران ممانعت می کردند و در امر همکاری های نظامی هیچ شباهتی به شوروی نداشتند. از نظر خدمات فنی ارائه شده، امریکا و اتحاد شوروی تفاوت های عمده ای با هم داشتند. در حالیکه نیروی هوایی ایران با کمک مستشاران فنی امریکایی، تقریباً تمام پرنده های خود را در داخل کشور تعمیر اساسی و آماده بهخدمت می کرد، نیروی هوایی عراق در بالاترین رده توانایی، انجام تعمیرات متوسط را بر روی هواپیماهای خود داشت و هواپیماها برای انجام تعمیرات اساسی یا بهسازی می بایست به اتحاد شوروی فرستاده می شدند؛ به همین علت همواره تعداد زیادی از پرنده ها در مراکز تعمیرات اساسی شوروی در حال سرویس بوده و دست نیروی هوایی عراق از بهره برداری از آنها کوتاه! با توجه به اینکه، آن مراکز تعمیراتی هم ظرفیتی داشته و پذیرای تعداد مشخصی پرنده از نیروهای هوایی سراسر دنیا بودند، همواره تعدادی هواپیما که موعد تعمیرات سنگین آنها فرا رسیده بود، می بایست در عراق زمینگیر می شدند تا شوروی ها در زمانی که مناسب می دیدند آنها را به کشور خود برده و تعمیر نمایند، در نتیجه همیشه تعدادی پرنده منتظر به ارسال در آشیانه های پایگاه های هوایی بخصوص پایگاه هوایی الولید بصورت غیر عملیاتی انتظار می کشیدند. فرآیند تعمیراتی شوروی ها نیز به این شیوه بود که از هنگام به پایان رسیدن زمان پرواز پرنده که زمینگیری اش در عراق را در پی داشت، تا زمانی که هواپیمای مزبور خاک عراق را ترک کرده، وارد شوروی شود، تعمیرات اساسی بر روی آن صورت پذیرد، پروازهای آزمایشی بعد از تعمیرات را انجام دهد و سپس با پرواز به سمت عراق تحویل نیروی هوایی این کشور شود، تقریباً 12 ماه زمان صرف می شد!
بهطور خلاصه در سال 1357، نیروی هوایی عراق با
بکارگیری 340 فروند هواپیمای جنگی و 38 هزار نفر پرسنل، با ایجاد یک
سازماندهی جدید بر اساس نظریه های دفاعی اتحاد جماهیر شوروی، یک نیروی
هوایی قدرتمند برای انجام عملیات در درون مرزهای خود بود که از یک قدرت
تدافعی بسیار خوب به همراه قابلیت های تهاجمی خیلی محدود بهره می برد. در
حالیکه همه فرماندهان عراقی و همچنین کارشناسان نظامی شرقی و غربی معتقد بودند که با ورود و عملیاتی شدن توپولف Tu-22Bو میکویان MiG-25RB،
بازوی تهاجمی نیروی هوایی عراق قدرتی شگرف پیدا خواهد کرد، در حقیقت این
پرنده ها بیشتر یک قدرت بازدارنده برای تفکرات فرماندهان دشمن بودند تا یک
وسیله تهاجمی! همچنین خرید مجموعه عظیمی از جنگنده های MiG-23و سوخوی
Su-22، به سختی تاکتیک ها و قابلیت های تهاجمی
نیروی هوایی عراق را دستخوش تغییر کرد، زیرا این نیرو همچنان بیشترین تکیه
خود را بر روی هواپیماهای قدیمی تر سوخوی Su-7BMK، Su-20و MiG-21و هانتر که امکانات عملیاتی محدودی را در اختیار تصمیم گیرندگان قرار میدادند
نهاده بود. بنابراین نیروی هوایی عراق، توانایی به رخ کشیدن و عملیاتی نگه
داشتن قدرت هوایی خود را در یک درگیری همه جانبه برای یک مدت طولانی
نداشت.
«جنگ پنهان ایران با عراق»
ریشه پدیده هایی که نهایتاً به جنگ تحمیلی انجامید را می توان به سال 1353، زمانی که دولت عراق، قانون خود مختاری کردها را به تصویب رساند، برمیگردد. این قانون بر خلاف میل کردها، شامل مناطق ثروتمند و نفت خیز کردستان عراق نمی شد به همین دلیل، حزب دمکرات کردستان، مبارزه مسلحانه خود علیه دولت مرکزی را از سر گرفت. رئیس حزب دمکرات، «مصطفی بارزانی» در مدت کوتاهی ادعا کرد که قسمتهای وسیعی از شمال عراق و هم مرز با ایران را در تصرف خود دارد. این گفته به معنای آن بود که کردها توانسته اند چهارپنجم نیروی زمینی 100 هزار نفری عراق که از حدود 1390 دستگاه تانک بهره می برد را به زانو در آورند. این موفقیت شگرف کردها، به پشیبانی مستقیم رژیم طاغوت از آنها که با ارسال تسلیحات امریکایی و ارسال یگانهای توپخانه و پدافند هوایی صورت گرفت، باز می گردد. در آبان ماه 1353، در جبران این شکست رسوا کننده، نیروی زمینی عراق ضد حمله بسیار وسیعی را با پشتیبانی نیروی هوایی که واحدهای مختلفی از جنگنده های میگ MiG-17، MiG-19، MiG-21، سوخوی Su-7BMKو توپولف Tu-16و Tu-22را وارد عمل نموده بود آغاز کرد. پس از آنکه اتحاد شوروی قول تحویل تعداد بیشتری «فلاگر» را به بغداد داد، نیروی هوایی، MiG-23ها را هم در جنگ با کردها مورد استفاده قرار داد. در 4 اردیبهشت 1354، نیروی هوایی عراق، عملیات های هوایی خود را با بمباران شهر کردنشین «قلعه دیذه»، توسط دو فروند Su-7مسلح به بمب های خوشه ای، جان تازهای بخشید. در این حمله علاوه بر آنکه 130 نفر کشته شدند، یک چهارم شهر نیز نابود شد. در آن زمان، کردها اسلحه ضد هوایی مؤثری نداشتند و به همین علت، خلبانان عراقی بدون رویارویی با هیچ تهدیدی بهراحتی اهداف خود را نابود می کردند. این سری بمباران ها تا ماه های خرداد و تیر نیز ادامه پیدا کرد. در ابتدای به کارگیری بلایندر در نبرد با کردها، نیروی هوایی عراق از خلبانان اتحاد شوروی استفاده می کرد زیرا خلبانان توپولف Tu-22عراقی هنوز آموزش خود بر روی این هواپیما را تکمیل نکرده بودند. افسران اطلاعات ارتش رژیم شاهنشاهی، براساس مکالمات ضبط شده خدمه پرواز بلایندرها، به ملیت و سپس در مواردی به نام آنها نیز دست پیدا کردند. بلایندرها، بخصوص در شب های پنجم و ششم مهرماه 1353، مواضع نیروهای بارزانی در منطقه «العماره» را بهشدت بمباران کردند. این بمب افکنها با پرواز در ارتفاع بالا، مرتب ستاد فرمانده کردها، در پای ارتفاعات «حاج عمران» را مورد حمله قرار می دادند. اگرچه بیشتر حملات بلایندرها دقیق از آب در نمی آمد، با اینحال سلاحی که برای مقابله با آن موجود باشد در دست کردها نبود. بهزودی در 25 آبان، شرایط عوض شد و کردها ادعا کردند که نخستین Su-7BMKرا در نزدیکی «دهوک» ساقط کردند. سلاح ها و پدافند ارسالی از طرف ایران جواب داد و خلبان جنگنده به اسارت درآمد.
در مدت زمان کوتاهی، نیروی هوایی رژیم طاغوت، دو آتشبار از سامانه های موشکی«هاوک» و «راپیر» را راهی سرزمین کردها کرد تا در مدت کوتاهی، کردها انهدام 18 فروند هوپیمای عراقی از جمله، یک فروند Tu-16و یک فروند Su-7را که هر دو در روز 26 آذر بهوسیله راپیر در نزدیکی حاج عمران به زیر کشیده شدند را اعلام رسمی نماید. همزمان با این زد و خوردها، 2 فروند هواپیمای عراقی، حریم هوایی ایران را نقض کردند که براساس گزارشاتی رهگیری شده و در خاک کشورمان سقوط کردند. بلافاصله دولت عراق، با محکوم کردن این عمل، ایران را به مداخله در امور داخلی عراق متهم کرد. وزارت امور خارجه رژیم طاغوت هم، با استناد به اینکه ارتش ایران در داخل خاک کشور بوده و تجاوزی به حریم همسایه اش نداشته، اعلام کرد، این عراق است که باید از ایران به خاطر این نقض حریم هوایی عذر خواهی کند.
در نتیجه این بگو مگوهای سیاسی، عراق به خلبانان خود دستور داد تا از فاصله 7 کیلومتری مرز ایران و عراق، به مرز نزدیکتر نشوند. این عقب نشینی عراقی ها، باعث شد که محمدرضا پهلوی دست پیش گرفته و در دی ماه 1353 دو تیپ از نیروی زمینی را به کردستان عراق مأمور کرد؛ با وارد عمل شدن این نیروها با نیروهای عراقی، تلفات بسیار جدی به عراقی ها وارد آمد. در ابتدا، نیروهای مأمور ایرانی، در مقابل هواپیماهای عراقی بسیار محتاط عمل می کردند زیرا در بهمن ماه طی یک حمله هوایی، تعدادی از این نیروها کشته شدند اما در ادامه، شرایط با عملیاتی شدن پدافند موشکی زمین به هوا، بسیار بهتر شد و باعث گردید، عراقی ها جرئت نزدیک شدن به مواضع کردها که ایرانی ها نیز در آنجا مستقر بودند را با هواپیماهای خود پیدا نکنند. در این زمان، تنش بین دو کشور تا حد یک جنگ واقعی پیش رفت و به مرور، هر دو کشور متوجه خطراتی شدند که از سوی هر یک از طرفین می توانست تأسیسات نفتی شان را تهدید کند. دو کشور ترکیه و الجزایر، بلافاصله بهعنوان واسطه بی طرف دست به کار شدند تا بین دو کشور رقیب، صلح یا آتش بس ایجاد کنند، اگر چه عراق با از دست دادن 40 هزار نفر از کارکنان ارتش بهعلاوه تجهیزات و تسلیحات بسیار، شامل دو فروند بلایندر و یک دستگاه پل متحرک بر روی اروند رود که توسط F-4های ایرانی از بین رفت، در شرایط جنگی بسیار بدی بهسر می برد. در شرایطی که درگیری های مرزی بین ایران و عراق به بالاترین حد خود رسیده بود، حتی یک کشور عرب هم پیدا نشد که به عراق کمک کند یا به نفع آنها در مجامع بین المللی صحبت کند! حتی شوروی هم آنقدر خود را به عراق نزدیک نکرد تا صدای ایرانی ها در نیاید!
در 15 اسفند 1353، در طی نشست سران اوپک در الجزایر، صدام حسین، نخست وزیر عراق و البته قدرتمندترین مرد این کشور، در کمال اکراه دست به امضای قراردادی زد که به آن ترتیب اختلافات مرزی در اروند رود با مبداء قرار دادن «خط تالوک» از بین رفته و هر دو طرف می بایست به اعمال خصمانه خود پایان می دادند. بنابراین محمدرضا پهلوی هم با این قرارداد موافقت کرد که دست از حمایت کردهای مبارز شمال عراق بر دارد. در شب امضای آن قرارداد، تمام نیروهای مسلح رژیم طاغوت از تمام رسته ها، مواضع بارزانی را ترک و خاک عراق را خالی کردند. عراق نیز بدون اتلاف وقت در صبح روز بعد، با خیال راحت، «دره چومان» را با خاک یکسان کرد.
در ادامه، پیمان دیگری نیز در شهر بغداد، بین دو کشور همسایه بسته شد. عقد این قرارداد در خرداد ماه صورت گرفت و در شهریور ماه 1354 به اجرا درآمد. پیمان الجزایر، در حقیقت یک پیروزی نظامی دیپلماتیک بسیار مهم برای ایران به حساب می آید، زیرا براساس این پیمان، خواسته ایران در تحمیل تمایلات خود در آبراه مرزی مشترک یعنی اروند رود، کاملاً اجرا شد تا امنیت یکی از مهمترین نقاط مرزی ایران بهطور مؤثر برقرار گردد. بغداد آنقدر از طرف کردها ضربه خورده بود که نه تنها با اعطای این امتیاز موافقت کرد، بلکه درخواست داد تا خط تالوگ در دیگر رودهای مرزی هم اعمال شود. اگر چه تمام این پیمان ها و رد و بدل شدن امتیازات، حاکی از ایجاد مرزی امن برای هر دو کشور بود اما نیتهای خصمانه بین هر دو طرف همچنان باقی ماند.
در مدت کوتاهی پس از امضای پیمان مورد اشاره، درگیری مرزی بین ایران و عراق از سر گرفته شد. باز هم نیروی هوایی ایران، بهعنوان مشت کوبنده نیروهای مسلح کشورمان، پیشقراول دیگر نیروها وارد معرکه شد. در این درگیری، عراقی ها شبانه با ایجاد یک پل متحرک بر روی اروند، یک واحد از T-55های خود را با پشتیبانی توپ های پدافندی خود کششی ZSU-23-4، برای بهدست آوردن یک سر پل در شرق اروند، از روی این رود گذراندند. با طلوع خورشید بلافاصله 4 فروند F-4Eمسلح به موشک های ماوریک، روی سر تانک های عراقی ظاهر شدند، در حالیکه 8 فروند دیگر وظیفه ایجاد برتری هوایی بر روی نقطه درگیری را بهعهده داشتند. در عرض 20 دقیقه نبرد، 12 تانک بهوسیله 12 تیر موشک ماوریک نابود گردیدند. دیگر تانک ها با مشاهده این صحنه کشتار، بلافاصله منطقه را به قصد خاک خودی ترک کردند. در طی این زد و خورد، 88 عراقی به هلاکت رسیده و 3 نفر از کارکنان نیروهای مسلح رژیم پهلوی جان باختند. بلافاصله در گزارش مستشاران امریکایی به نارگون، معلمان امریکایی برای اولین بار، مهارت و تخصص خلبانان ایرانی در بهکارگیری ماوریک را تحسین کرده و نوشتند: «درگزارشات قبلی هم همانطور که خاطرنشان کردیم، انهدام دقیق یک هدف بهوسیله ماوریک، بار کاری فوق العاده ای را به خلبانان شلیک کننده تحمیل می کند و تمرکز بسیار بالایی می طلبد که براساس مشاهدات ما، خلبانان نیروی هوایی ایران بهراحتی از پس آن برآمدند». محمدرضا پهلوی بسیار تحت تأثیر عملکرد خلبانان و البته قدرت موشک ماوریک، قرار گرفت که بلافاصله دستور خرید 500 ماوریک دیگر را نیز صادر نمود.
اگرچه در طی دهه 50 خورشیدی، حزب بعث عراق همواره درگیر مسائل داخلی، بخصوص سرکوب غائله کردها بود اما هرگز شکست مفتضحانه سال 1975 در امضای قرارداد تحمیلی ایران را فراموش نکرد و همواره منتظر فرصتی بود تا تلافی این سرشکستگی را صورت دهد. وقوع انقلاب که بههم ریختگی ارکان دشمن محسوب می شد، بهترین فرصت برای انتقام بود. در ادامه، قطع روابط بین ایالات متحده و ایران که بهعلت اشغال سفارت امریکا حادث شد، دومین امتیاز مثبت به نفع عراقی ها بود که باعث می شد پشتیبانی فنی و عملیاتی امریکا، از روی ارتش ایران که عمدتاً از سلاح های امریکایی استفاده می کرد برداشته شود. بهدنبال آن، حضور نیروی دریایی ایالات متحده در دریای عمان، انجام عملیات کماندویی برای نجات گروگانها، و کودتای نوژه همگی چراغ سبزهایی بود که صدام را برای حمله به ایران تشویق می کرد.
در آن سال ها، چشم انداز اقتصادی عراق بسیار روشن بود. در سال 1359، درآمد دولت عراق از بابت فروش نفت به 30 میلیارد دلار رسید. پس از جدایی مصر از جامعه عرب، و امضای پیمان دوستی با رژیم صهیونیستی در سال 1357، عراق بهعنوان کشوری که بالقوه توانایی رهبری اعراب را می تواند بهعهده گیرد، در میان آنها به وجهه قابل قبولی دست پیدا کرد. در راستای همین هدف، صدام که می خواست جای جمال عبدالناصر را برای عرب ها پر کند، روابط بسیار نزدیکی با ثروتمندان سیاست مدار در حاشیه خلیج فارس برقرار کرد.
«درگیری های مرزی»
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357، تحرکات صدام آغاز گردید! نخستین تجاوز هوایی عراق به ایران در روز سیزدهم فروردین 1358، با ورود یک فروند بالگرد عراقی به آسمان شهر مرزی مهران رقم خورد. در طی ماه های خرداد و تیر، هواپیماها و بالگردهای جنگی عراق با پشتیبانی تبلیغات بسیار وسیع بعثی ها، بمباران ها و پروازهای شناسایی روستاها و شهرهای مرزی ایران را شدت بخشیدند. در روز 14 خرداد 1358، شش فروند جنگنده سوخوی عراقی، با مورد حمله قرار دادن 8 روستای مرزی در ناحیه سردشت ایران، در عمق 15 کیلومتری خاک کشورمان بهوسیله بمب های ناپالم، 12 شهید و 70 مجروح بر جای گذاشتند. در این حمله که در 4 مرحله انجام شد، یک فروند در ابتدا وارد صحنه عملیات شده و شناسایی خود را صورت داد، سپس دو فروند پشت سر آن به سمت اهداف خود رفته و در طی ده دقیقه با بمب های ناپالم، آنها را مورد حمله قرار دادند. دولت عراق با ادعای اینکه بمب های ناپالم امریکایی است و نیروی هوایی عراق، فاقد چنین بمب هایی است، حمله به روستاهای مرزی ایران را تکذیب کرد. در حقیقت این نوع حملات، همزمان علیه کردهای عراق نیز صورت می گرفت تا علامت روشنی باشد برای تهران، تا دولت ایران هوس پشتیبانی از کردهای عراق را پیدا نکند.
«پروازهای تجاوزی آزمایشی» عراقی ها به فضای ایران با توجه به فضای ملتهب عملیات نیروی هوایی ایران ناشی از کودتای نوژه، بدون جواب مناسب و دندان شکن رها شد. با توجه به تضعیف گسترده نیروهای مسلح ایران و دگرگونی های زمان بر و توانفرسای انقلاب در ایران، دولت عراق به دولت ایران، تقاضای بازبینی پیمان مرزی 1975 الجزایر را ارسال کرد. این در حالی بود که امام خمینی، رهبر و بنیانگذار انقلاب، ملت و ارتش عراق را، به از بین بردن رژیم بعث در عراق تشویق می کردند.
صدام حسین که به شدت از کودتای ارتش علیه خود می ترسید، بلافاصله پس از سقوط رژیم پهلوی دست بهکار شد تا از ایالات متحده و حتی نیروهای ضد انقلاب داخلی، برای سرنگون کردن نظام نوپای تشکیل شده در ایران بهره گیرد. با بروز وقایع مختلف که تضعیف ارتش و از طرف دیگر بالا گرفتن اختلافات سیاسی و غائله های درونی در ایران را در پی داشت، صدام تشویق شد تا شخصاً کار را یکسره کند. بنابراین براساس یک طرح قدیمی انگلیسی در دهه 50، که در آن تصرف و اشغال مناطق نفت خیر ایران پیش بینی شده بود، صدام برنامه ریزی های خود را آغاز کرد.
منبع:
ganjejang.com
-
-
گنجینه مقالات نیروی هوایی
گنجینه مقالات نیروی هوایی (47)
دوشنبه, 09 تیر 1393 02:50
8 سال جنگ تحمیلی در آسمان؛ بخش چهاردهم- مهدی بابامحمودی
داستان یک کانوپی-قسمت دوم-مهدی بابامحمودی
تیمسار اکبر صیاد بورانی به همرزمان شهیدش پیوست
آیینی برای تجلیل از شکوه ایثار
8 سال جنگ تحمیلی در آسمان؛ بخش سیزدهم
داستان یک کانوپی-قسمت اول-مهدی بابامحمودی
8 سال جنگ تحمیلی در آسمان؛ بخش دوازدهم
8 سال جنگ تحمیلی در آسمان؛ بخش یازدهم
8 سال جنگ تحمیلی در آسمان بخش دهم، مهدی بابامحمودی
8 سال جنگ تحمیلی در آسمان بخش نهم، مهدی بابامحمودی
8 سال جنگ تحمیلی در آسمان قسمت چهارم
8 سال جنگ تحمیلی در آسمان (بخش سوم)
8 سال جنگ تحمیلی در آسمان قسمت دوم
سلسله مقالات 8 سال جنگ تحمیلی در آسمان قسمت اول
ویژه نامه شهید سرلشکر خلبان غفور جدی اردبیلی
گزارش تصویری : باغ موزه دفاع مقدس - گنج جنگ
ققنوس از خاکستر بر میخیزد بخش نهم-مهدی بابامحمودی
ققنوس از خاکستر بر میخیزد بخش دهم-مهدی بابامحمودی
ققنوس از خاکستر بر میخیزد بخش یازدهم-مهدی بابامحمودی
امیر سرتیپ دوم خلبان خسرو غفاری-مهدی بابا محمودی
ققنوس از خاکستر بر میخیزد بخش هشتم-مهدی بابامحمودی
ققنوس از خاکستر بر میخیزد قسمت ششم-مهدی بابامحمودی
مصاحبه سرهنگ خلبان بهروز نقدیبیک-مهدی بابا محمودی
مصاحبه با سرتیپ آزاده خلبان «خسرو غفاری»-مهدی بابا محمودی
مصاحبه با امیر سرتیپ دوم خلبان علیرضا نمکی
مصاحبه با سرتیپ دوم خلبان ناصر رضوانی-مهدی بابا محمودی
ققنوس از خاکستر بر میخیزد قسمت دوم -مهدی بابامحمودی
ققنوس از خاکستر بر میخیزد قسمت سوم-مهدی بابامحمودی
ققنوس از خاکستر بر میخیزد قسمت چهارم-مهدی بابامحمودی
ققنوس از خاکستر بر میخیزد قسمت پنجم-مهدی بابامحمودی
مصاحبه با خانواده شهید سرلشکر خلبان غفور جدی اردبیلی
ویژه نامه آزاد سازی خرمشهر
ققنوس از خاکستر بر میخیزد قسمت اول-مهدی بابامحمودی
شهید سرلشکر خلبان علی اقبالی
گزارش مصور از مراسم تا اوج با خداوند (تجلیل از قهرمانان اچ3)
-
-
-
-
-
ادامه دارد
-
:: بازی رایانه ای مدافعان آسمان
:: سینمایی تاپ گان
:: آرم سینه و بازوی اف 14(تامکت)
:: مستند-f-14وینگز
:: مستند نبردهای هوایی
:: مستند آلفارد (شهید سرلشکر خلبان خالد حیدری)
:: سینمایی خلبان
:: سینمایی دایره سرخ
:: مستند فانتوم در مقابل میگ ۲۱
-
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
مطلبى که باید به برادران عرض کنم، بیش از همه چیز،
همان مراتب تشکر خودم است. خیلى از حرفهایى که در ذهنم بود تا اگر یکوقت شما را
دیدم، بگویم، در خلال گزارش آقاى زم(1) بود. معلوم مىشود که خود شما بحمداللَّه
به همهى جوانب این قضایا توجه دارید. من همین اندازه از شما تشکر کنم که به این
فکر افتادید و در این راه استقامت ورزیدید و آن سرمایهیى را که خداى متعال به شما
داده، صمیمانه و بحق در این راه مصرف مىکنید. هیچیک از این چیزهایى که ما داریم،
متعلق به ما که نیست؛ متعلق به اوست و ارادهى ما هم باید در راه رضا و خواست او
به کار رود. این سرمایه، چیز خیلى باارزشى است. من به عنوان برادر شما و یک مسلمان
که نسبت به این مفاهیم احساس دلسوزى مىکند و نسبت به اینگونه مسائل خالى از
دغدغه نیست، و همچنین به عنوان خوانندهیى که از این نوشتهها مىخواند و التذاذ
معنوى مىبرد، از شما تشکر مىکنم.
همانطور که عرض کردم، تقریباً همهى این کتابهایى
که شما از «دفتر هنر و ادبیات مقاومت» منتشر کردهاید، خواندهام و بعضى از آنها
را بسیار فوقالعاده یافتهام. همین «فرماندهى من» که ذکر شد، از آن بخشهاى بسیار
برجستهى این کار است. نفس این فکر، فکر مهمى است. آنچه هم که آنجا نوشته شده و
عرضه گردیده - حالا یا شما نوشتید، یا خود آن افراد نوشتند و براى شما فرستادند و
بعد ویراستارى شده - بسیار چیز برجستهیى است. من وقتى اینها را مىخواندم، به این
فکر مىافتادم که اگر ما براى صدور مفاهیم انقلاب، همین جزوهها و کتابها را منتشر
بکنیم، کار کمى نکردهایم؛ کار زیادى انجام گرفته است. البته ایشان(2) مژده دادند
که بحمداللَّه به فکر ترجمهى اینها هم هستند. اینها بسیار باارزش است.
جزوهیى هم به نام «مقتل» دیدم، که آن لحظههاى حساس
و تعیینکننده را شکافته بود؛ نقاطى که اصلاً مفاهیم اسلامى در آنجا خودش را نشان
مىدهد.در لشکرکشى - به عنوان کلان کار - چیزى از مفاهیم اسلامى دیده نمىشود. همهى
دنیا لشکرکشى مىکنند، همهى دنیا مىجنگند، همهى دنیا بالاخره یک روز مىبرند و
یک روز مىبازند، همه گریز دارند، همه هم حمله و فداکارى دارند؛ اما آنجایى که
بخصوص تفکر و روحیه و منش اسلامى خودش را مشخص مىکند، جاهاى خاصى است. آنجاها را
جستن و روى آنها تکیه کردن و آنها را خوب بیان کردن، حقیقتاً کار برجسته و مهمى
است. خوشبختانه کارهاى شما از همین قبیل است.
بله، من هم در این نگرانىیى که اشاره کردند، با شما
برادران شریکم و این دغدغه در ذهن من هست که فرهنگ جنگ و فرهنگ انقلاب و درحقیقت
روحیهى انقلاب - آن روحیهیى که در جنگ، میدانى براى رشد و بالندگى پیدا کرده بود
- از بین برود. البته باید به خداى متعال توکل کرد و به آینده خوشبین بود؛ که من
حقیقتاً به آینده خوشبینم و خیلى از افقها را خوب و روشن مىبینم. به هر جهت، این
دغدغه وجود دارد و راه زایل کردن آن هم این است که ما تلاش بکنیم؛ یعنى وقتى به
قدر وسعمان تلاش کردیم، دیگر دغدغهیى نخواهیم داشت.
اعتقادم این است که اگرچه جنگ به خودى خود موضوعیتى
ندارد، اما عرصهى بسیار مهمى براى بروز روحیهى اسلامى و انقلابى و خصلتهاى
مسلمانىِ درست است؛ از این جهت بسیار ارزشمند است. از بودن آنچنان زمان و محیطى
بایستى شکرگزار بود؛ از نبودنش باید آدم واقعاً متأسف باشد و غصه بخورد. اگرچه کسى
از جنگ - از حیث جنگ - خوشش نمىآید، اما این روى دیگر سکه، چیز بسیار عظیمى براى
ماست. ما حالا که دیگر جنگ نداریم و نمىخواهیم هم به دست خودمان یک جنگ درست کنیم
که عرصهى انقلاب بشود، لیکن آن هشت سال جنگ بایستى تاریخ ما را تغذیه کند. ما
باید از آنچه که در این هشت سال جنگ اتفاق افتاده، آن روحیهى مقاومت، آن روحیهى
فداکارى همراه با اخلاص - همانى که حقیقتاً در عرصههاى جنگ ما وجود داشت -
استفاده کنیم.
آنجایى که نوشتههاى شما حاکى از اخلاص است، آن
نقطه انسان را تکان مىدهد. هر چیزى شما ارایه کنید که نشانگر اخلاص باشد، خیلى
اهمیت دارد؛ والّا همه فداکارى مىکنند؛ براى تعصب و خودنمایى هم فداکارى مىکنند؛
خطر مرگ هم دارد. مثلاً خلبانى در یک مانور، جلوى چشم مردم چند معلق مىزند و صدى
پنجاه هم ممکن است سقوط کند؛ اما او این را براى خودنمایى قبول مىکند. به خاطر
خودنمایى، بیش از این را هم مىکنند؛ مثلاً بعضى خودشان را آتش مىزنند! اینها
ارزشى ندارد. آنجایى که کار با اخلاص همراه است، یعنى انسان فقط براى خاطر خدا و
براى انجام وظیفهى الهى کارى را انجام مىدهد، آن صفا و درخشندگى این را دارد. در
نشان دادن این نقطهها و جارى کردن این روحیه در طول و امتداد تاریخ ما، باید خیلى
تلاش کرد؛ از آن هشت سال جنگ باید استفاده کرد.
از اول تا آخر حادثهى عاشورا، به یک معنا نصف روز
بوده؛ به یک معنا دو شبانه روز بوده؛ به یک معنا هم هفت، هشت روز بوده؛ بیشتر از
اینکه نبوده است. از روزى که امام حسین وارد سرزمین کربلا شد، تا روزى که از
خاندان خود جدا گردید، مگر چند روز بوده است؟ از روز دوم تا یازدهم محرّم، هشت، نه
روز بوده؛ خود آن حادثه هم که نصف روز است. شما ببینید این نصف روز حادثه، چهقدر
در تاریخ ما برکت کرده و تا امروز هم زنده و الهامبخش است. این حادثه فقط این نیست
که آن را بخوانند و بگویند و مردم خوششان بیاید یا متأثر عاطفى بشوند؛ نخیر، منشأ
برکات و حرکت است. این، در انقلاب و جنگ و گذشتهى تاریخ ما محسوس بوده است. در
تاریخ تشیع، بلکه در تاریخ انقلابهاى ضد ظلم در اسلام - ولو از طرف غیرشیعیان - حادثهى
کربلا به صورت درخشان و نمایان اثربخش بوده؛ شاید در غیر محیط اسلامى هم اثربخش
بوده است. در تاریخ خود ما - یعنى در این هزاروسیصد، چهارصد سال - همان نصف روز
حادثه اثر کرده است. پس، عجیب و بعید نیست. ما اگر نخواهیم هشت سال جنگ خودمان را
با آن هشت،نه ساعت عاشوراى امام حسین مقایسه کنیم، یا آن را خیلى درخشانتر بدانیم
- که واقعاً هم همین است؛ یعنى من هیچ حادثهیى را در تاریخ نمىشناسم که با
فداکارى آن نصف روز قابل مقایسه باشد؛ همه چیز کوچکتر از آن است - لیکن بالاخره
طرحى از آن، یا نمى از آن یم است. چرا ما فکر نکنیم که در داخل جامعهى ما، براى
سالهاى متمادى مىتواند منشأ اثر باشد؟
همیشه این نکته در ذهنم بوده که حادثهى دوم فروردین
- حادثهى مدرسهى فیضیه - در مقابل حادثهى پانزده خرداد، حادثهى کوچکى بود؛
اصلاً قابل مقایسه با آن نبود. حادثه از یک ساعت یا دو ساعت به غروب شروع شد، تا
یک ساعت بعد از شب ادامه داشت؛ یعنى سه، چهار ساعت به صورت شدید طلبهها را در
محیط مدرسهى فیضیه کتک زدند و تهدید و اهانت کردند، و به صورت رقیقترش تقریباً در
خیابانهاى اصلى قم آنها را زیر فشار قرار دادند. تا آنجایى هم که ما اطلاع داشتیم،
گمانم یکى، دو نفر در آن حادثه کشته شدند و البته عدهى زیادترى هم مجروح گردیدند.
بنابراین، حادثه ابعاد خیلى زیادى نداشت. امام توانست آن حادثه را براى به حرکت
درآوردن همهى ملت ایران مورد استفاده قرار دهد. پانزده خرداد را که امام به وجود
نیاورد - در این روز امام در زندان بود - پانزده خرداد یک حادثهى خودجوش بود.
پانزده خرداد، محصول حرکتى بود که امام در دوم فروردین به وجود آورد. من در همان
سال، این نکته را به امام عرض کردم. نزدیک عید سال 43 بود که من از زندان آزاد شده
بودم و توانستم با تدبیرى خدمت امام - که آنوقت در خانهیى در قیطریه بودند -
بروم. من در همان چند لحظهیى که توانستم خدمت ایشان بروم و دستشان را ببوسم و با
آن حال منقلبى که از دیدنشان داشتم، چند کلمه با ایشان حرف بزنم، همین مطلب را عرض
کردم. گفتم نبودن شما در بیرون، موجب شد که پانزده خرداد با این عظمت، نتواند مورد
استفاده قرار بگیرد. یعنى امثال ماها که در بیرون بودند، نتوانستند عشرى از اعشار
استفادهیى را که امام از دوم فروردین کرد، از پانزده خرداد بکنند؛ درحالىکه
پانزده خرداد کانون عظیمى بود. بعد هم که امام بیرون آمدند و تبعید شدند، اشارهها
و حرفهاى ایشان در هشیار کردن و زنده کردن روحیهى مبارزه در مردم و به خط آوردن
جوانان، پانزده خرداد را آنچنان منشأ برکت کرد که در آن مدت مثلاً یک سال یا هشت،
نه ماهى که امام نبودند و این حادثه با آن جوش و خروش اتفاق افتاده بود، هیچکس
نتوانسته بود از آن حادثه چنین استفادهیى بکند.
مىخواهم بگویم که این یک گنج است. آیا ما خواهیم
توانست این گنج را استخراج کنیم، یا نه؟ این هنر ماست که بتوانیم استخراج کنیم.
امام سجاد توانست همان چند ساعت گنج عاشورا را استخراج کند. امام باقر و ائمهى
بعد از ایشان هم استخراج کردند و آنچنان این چشمهى جوشان را جارى نمودند که هنوز
هم جارى است و همیشه هم در زندگى مردم منشأ خیر بوده، همیشه بیدار کرده، همیشه درس
داده و یاد داده که چه کار باید کرد؛ الان هم همینطور است. الان هم هر کدام از
ما، هر جملهیى از عبارات امام حسین را که برایمان مانده، مىخوانیم، به یاد مىآوریم
و احساس مىکنیم که روح تازهیى مىگیریم و حرف تازهیى مىفهمیم.
البته در اینجاها معناى حرف تازه فهمیدن، مثل فرمول
کشفنشدهیى نیست که آن را کشف مىکنیم؛ نه، صد بار هم شنیدهایم. آدم در لحظهیى
از لحظات حقیقتى را درک مىکند، بعد غفلتى مىآید و همانى که درک کرده است، از
ذهنش مىرود؛ طبیعت انسان اینطورى است. لذا این فکر مستمرى که ما احتیاج داریم
بکنیم، این تذکر مستمرى که ما احتیاج داریم بشنویم، براى این است که آن لحظههاى
فهم و معرفت و افروختگى ذهن و روح استمرار پیدا کند و انسان حالت بسط داشته باشد.
این قبض و بسطى که عرفا مىگویند، یک واقعیت است.
انسان گاهى قبض دارد، اصلاً گرفته و بسته است، همهى حقایق هم جلوى اوست؛ اما از
آن حقایق و معارف، ترشحى به او نمىشود. گاهى هم انسان باز و مبسوط است و همهى
شعاعها و انوار به او مىتابد. در آن لحظه، انسان گاهى مثل خورشید نور مىدهد. خود
انسان هم نورانیت خویش را احساس مىکند. انسان بایستى این لحظهها را در کلمات و
فرمایشهاى امام حسین(ع) جستجو کند و براى خودش به وجود بیاورد. این کلمات، چنان
لحظههایى را در انسان ایجاد مىکند.
ما در این هشت سال فداکارى داشتیم؛ شوخى که نیست.
همین برادران جانباز و آزادهیى را که ملاحظه مىکنید، هر حادثهیى که برایشان
اتفاق افتاده، و هر تجربهى مخلصانهیى که اینها یا خودشان نشان دادند یا در دیگرى
دیدند، به نظر من کافى است تا انسانهایى را هدایت کند. این حادثهها و تجربهها،
ماها را واقعاً هدایت مىکند.
من کتابهایى را که مىخوانم، معمولاً پشتش یادداشت
یا تقریظى مىنویسم؛ یعنى اگر چیزى به ذهنم آمده، پشت آن یادداشت مىکنم. این کتاب
«فرماندهى من» را که خواندم، بىاختیار پشتش بخشى از زیارتنامه را نوشتم: «السّلام
علیکم یا اولیاءاللَّه و احبّائه»(3). واقعاً دیدم که در مقابل این عظمتها انسان
احساس حقارت مىکند. من وقتى این شکوه را در این کتاب دیدم، در نفس خودم حقیقتاً
احساس حقارت کردم.
چه کسى مىتواند این شکوه را به ما نشان بدهد؟ این
شکوه وجود دارد، ولى یک نفر باید آن را به ما نشان بدهد. او، چه کسى است؟ او،
شمایید. یعنى اگر شما قدر خودتان را بدانید، مىتوانید حامل آنچنان نورانیتى
باشید که انسانها را تکان مىدهد. آنطور حقایق واقعاً ماها را منقلب مىکند. آن
حقیقت اتفاق افتاد و یک لحظه از بین رفت. البته در ملکوت باقى است؛ اما در عالم
ناسوت و در مادّیت و حساب زمان و مکان ما، در یک لحظه حادثهیى اتفاق افتاد و تمام
شد و رفت. چه چیزى مىتواند این حادثه را ماندگار کند؟ چه چیزى مىتواند آن را به
گونهیى که حتّى چشم عادى در حضور نمىبیند، در غیاب آن حادثه، به دل و بصیرت انسان
تفهیم بکند؟ آن، هنر است. هنر این نقش را دارد و مىتواند این کار را انجام بدهد.
من حوادثى را به چشم خودم دیدهام که شاید چشم مادّى
نتوانسته آنها را درک کند؛ اما بعد که شما هنرمندان آنها را به نگارش درمىآورید،
یا در قالب نمایش نشان مىدهید و یا به زبان قصه بیان مىکنید، من آن حوادث را که
بازبینى مىکنم، مىبینم عجب حوادثى بوده است؛ تازه شروع به فهمیدن آن مىکنم. لذا
به نظر من، نقش هنرمند مسلمان، نقش فوقالعاده برجستهیى است.
متأسفانه میدان هنر هنوز دست شماها نیست. یکى از
معجزات انقلاب، پرورش هنرمندان و روایتگران تاریخ انقلاب است. بحمداللَّه تعدادى
هم هستید، اما کسانى هم هستند که از لحاظ عِده و عُده بر شما ترجیح دارند، از شما
جلویند و امکانات در اختیارشان است؛ بعضیشان از لحاظ هنرى هم سرشارند، اما ثروتى
در خدمت بیگانگان، و تیغى در دست دشمنانند. انسان معمولاً خودش را در مقابل هنرمند
کوچک احساس مىکند. من خودم وقتى هنرمندان را نگاه مىکنم، مىبینم که جایگاه
رفیعى در مقابلم دارند؛ اما آن هنرمندانى که هنرشان در خدمت بیگانگان است، هرچند
هنرشان هم بالاست و بعضیشان از لحاظ هنرى بسیار برجستهاند، ولى من در هنرى که
آنها دارند، ارزشى حس نمىکنم.
پول و ثروت و قوّت بازو و زبان گویا و بقیهى
ثروتهایى که در خدمت حق و انسانها و راستى و درستى نباشد، چه ارزشى دارد؟ ارزشى
ندارد. الان علم در خدمت سلاحهاى اتمى و در دست اسرائیل است. آیا این ارزشمند است؟
نخیر، هیچ ارزشى ندارد. ارزش این چیزها نسبى است. ارزش مطلق، متعلق به اینها نیست.
البته چیزهاى ارزشمند مطلق وجود دارد. اصلاً مبانى ادیان، مطلق کردن ارزشهاى صحیح
و راستین است؛ منتها علم و صنعت و تکنولوژى، از آن ارزشهاى مطلق نیست؛ تا در کجا
به کار برود، تا در دست چه کسى باشد، تا از آن چگونه استفاده بشود؛ هنر هم از این
قبیل است.
اگر شما عِده و عُدهتان هم در مقابل خیل هنرمندان
آنچنانى کمتر باشد، درعینحال ارزشتان به مراتب از آنها بالاتر و بیشتر است؛
اگرچه من فکر مىکنم که عِدهتان را هم نمىشناسم. در این زمینه، اگر لازم دانستید
که بعد مطلبى را به من بگویید، بگویید. همین الان، از آن نامهى مفصلى که آقایان
نسبت به من اظهار محبت کرده بودند و یک ستون از هنرمندان اسمشان در پایین نامه درج
شده بود، یادم آمد. اگرچه من خیلى از اسمها را نمىشناختم، اما خیلى بودند. ما
یقیناً نیروهاى خوب هم زیاد داریم؛ باید اینها را بشناسیم. آن اوایل انقلاب،
بعضیها مىگفتند که قحطالرجال است؛ ما مىگفتیم که جهلالرجال است. واقعش این است
که ما شخصیتها را نمىشناسیم.
بههرحال، کارتان، کار مهمى است. من همین را خواستم
عرض بکنم که بدانید؛ اگرچه شماها مىدانید. باید هم در این خط و در این صراط، با
همت و تلاش بیشتر، با کوچک دیدن مشکلات و بلند برداشتن قدمها، با دور دیدن اهداف،
با استمداد از خداى متعال و داشتن اخلاص - که اساس قضیه، همین اخلاص است - انشاءاللَّه
راه را ادامه بدهید. ما هم - همانطور که عرض کردم - واقعاً به شماها دعا مىکنیم
که خدا توفیقتان بدهد و کمکتان کند. از اینکه الحمدللَّه این جریان طیب و طاهر در
داخل جامعهى ما هست، خوشحالیم و خدا خدا مىکنیم که هرچه بیشتر شماها موفق و
دلگرم بشوید و دستتان گرمتر به طرف کارهاى اساسى و خوب برود و با کمک خدا انشاءاللَّه
موانع را بردارید. انشاءاللَّه آقایان موفق و مؤید باشند. سلام من را به برادرانى
که در شهرستانها هستند و در این جلسه حضور ندارند، برسانید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
--------------------------------------------
1) مسؤول حوزهى هنرى سازمان تبلیغات اسلامى
2) حجةالاسلام زم
3) مفاتیحالجنان، زیارت وارث
منبع:
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=541